شوخي كردم...!

به نام خدا

در اردوي جهادي امسال، علاوه بر روستاي حسن‌آباد، توي زهكلوت هم كلاس آموزشي برا بچه‌ها برگزار شد. البته کلاس‌هايي كه ما (برادران) داشتيم، بيشتر كلاس بازي و سرگرمي بود تا كلاس آموزش و تدريس! تعداد بچه‌هاي شرکت‌کننده در حسن‌آباد، خيلي بيشتر از زهكلوت بود. شايد به دليل کوچک‌تر بودن اين منطقه بود.

صبح‌ها با حسن‌آبادی‌ها كلاس داشتيم و بعدازظهرها با بچه‌هاي زهكلوت.

توي حسن‌آباد، نزديك به يك ساعت از وقت رو به آموزش مطالب اختصاص می‌دادیم و بقیه‌ی زمان رو بازي می‌کردیم. اولين كلاس زهكلوت هم با دو تا از بچه‌هاي خردسال برگزار شد. كلاس خواهران توي مسجد بود و كلاس ما توي حياط مسجد. (بيچاره برادرا، هميشه مورد ظلم قرار می‌گیرند!)

روزهاي دوم و سوم بود كه ....

ادامه نوشته

سلام بر حسین (ع)

گوشه ای از مراسم عزاداری سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (ع) در منطقه زهکلوت ُبه روایت تصویر.

 

 

ادامه نوشته

وضو با آب انگور

به نام خدا

من اومدم جهادی            تا خودمو بسازم

تا تو هیاهوی شهر            جوونیمو نبازم

      من اومدم جهادی              تو خلوت غروباش

     من باشم و خدایي           که تنگه قلبم براش


  اول يه  خدا قوت بگم به همه ي بچه هاي قافله ي خاكي.مخصوصا بچه هاي گروه عمراني كه بنده، توفيق حضور در جمع با اخلاصشون رو نداشتم.به قول شاعر :

اي شلوغ و اي تو همواره پر از كار و تلاش

خوش به حالت، شاد زي و شاد باش

سواي از همه ي برنامه هاي فرهنگي ، آموزشي و عمراني كه توي اردو برگزار مي شه ، گاهي زنگ تفريحاتي توي اردو پيش مياد كه حسابي آدمو شارژ مي كنه.حالا قصد منم بيان زنگ تفريحات اردو نيست.ان شاالله بماند براي فرصتي مناسب.

و اما بعد؛

توفيق نصيب شد دو روز آخر اردو رو در خدمت دو تا از بچه هاي عمراني باشم.اقا سيد كه مسئول اردو بود و اقا ياسر كه دست از سر اردو جهادي بر نمي داشت.ساير بچه ها هم رفته بودند.

روستاي "كناردنگ"  منطقه اي بود  كه جهت انجام پروژه ي آبرساني انتخاب شده بود.

روستا با مشكل آب مواجه بود. روز اول كه رسيدم برا شستن دستام، مجبور شدم يه پياده روي جانانه كنم.خوبي اش اين بود كه قدر آب رو بيشتر مي دونستم. آخه لوله كشي اونجا، طوري بود كه به جاي داشتن شير، لوله رو بريده بودند و هر وقت مي خواستند آب تهيه كنند، لوله رو جدا، و بعد از استفاده وصل مي كردند(البته اينبار مثل اين كه يه پدر صلواتي اي،لوله رو وصل نكرده بودند)

خلاصه برا پيدا كردن قطعي آب يه پونصد متري پياده روي كردم و آخرسر هم، خارج از روستا ،لوله آب جدا شده بود و آب هدر مي رفت.

ذخيره ي آب ما دو تا ده ليتري بود كه هم صرف شستشو مي كرديم و هم آشپزي و آشاميدن (قناعت در حد كوه ميل فرهاد).بعد از وصل كردن آب دو تا ده ليتري رو آب كردم.

ظهر برا نهار، سيد سه كاسه ماست آماده كرده بود.شب من آشپز شدم و مخلوطي از پياز و سيب زميني و گوجه و تخم مرغ پختم. مــــــــــــــــا شاالله. چه اردوي پربركتي. حالا شما ذهنتون نره سمت "مرفهين بي درد" و اينجور قضايا اينها ، مواد اوليه اي بود كه از اردو باقي مونده بود و به هر حال، توي اين سه روز باقيمانده، بايد تموم مي شد.از طرف ديگه ما كه تنها نبوديم.گوسفنداي اهالي هم كمكون مي كردند و گهگاهي يه پاتك به انبار تغذيه مي زدند. البته ما هم مثل اردوي دازان، با رافت اسلامي باهاشون برخورد نمي كرديم و اينبار، جواب پاتكشون رو با دمپايي و تكون دادن دست و توليد صداهاي ناهنجار مي داديم. اونا هم پرروتر از اين حرفا بودند.

بگــــــــــــــــــــذريم؛

روز دوم يكسري وسايل جهت اتصالات لوله ها كم آورديم. قرار شد سيد برا تهيه اش بره زهكلوت. موتور يكي از اهالي رو آماده كردند و حركت به سمت زهكلوت.

دمدماي ظهر برگشتند كناردنگ. به به . سيد يه پلاستيك انگور هم گرفته بود. چه خوشحالي هاي بچه گونه اي.اصلا اردوي جهادي همينش خوبه.

ظهر نهار رو خورديم و كمي زوتر از ديروز رفتيم سر كار. كار ما باز كردن حلقه هاي لوله و بستن اتصالات بود. اهالي هم زحمت بردن لوله ها رو مي كشيدند. حالا شما حساب كنيد صدوپنجاه متر لوله ي چهار رو ،سه كيلومتر پياده حمل كردن چه حالي مي ده! تقريبا نزديك به پانزده تا از اين حلقه ها رو حمل كردند. لوله گذاري  رو از سمت چشمه به  روستا انجام مي داديم.دو نفر از اهالي هم با ما بودند.

مسير لوله گذاري به اين شكل بود كه ابتدا يه چشمه اصلي بود. اين چشمه  به چشمه دوم وصل مي شد و نهايتا آب دو چشمه ، در يه حوضچه كه توسط بچه ها ساخته شده بود، تركيب مي شد و توسط لوله اصلي، وارد منبع روستا مي شد. از منبع هم به انشعاب ها. 

كار ما تا شب، لوله گذاري و بستن اتصالات بود.كه نهايتا تموم نشد و به شب خورديم.

صبح روز سوم، كار رو ادامه داديم و تا پانصد متري روستا رسيديم. هوا حسابي گرم شده بود. از طرفي هم آب لوله ي قديمي قطع شده بود و آب وارد لوله ي جديد شده بود و لوله ي جديد هم با فاصله از روستا قرار داشت. من كار رو زودتر تعطيل كردم (شما بخونيد "جيم زدم") و رفتم برا آشپزي. بچه ها هم بست لوله ي چهار نداشتند و كار رو با تكه هاي لاستيك ادامه دادند .قصد اين بود كه آب به روستا برسه .

و اما نهار؛ باز هم مخلوط سيب زميني و پياز و تخم مرغ. اما يه مشكل وجود داشت و اون هم كمبود آب. آب فقط برا شستن قابلمه بود و وضو. مقداري هم آب داخل كلمن بود.از فرصت استفاده كردم و وضو گرفتم و غذا رو گذاشتم. بچه ها كه رسيدند، برا رفع تشنگي مجبور شديم انگور بخوريم. ياسر هم قبل از اينكه بياد توي اتاق، فاتحه ي آب رو  خونده بود و برا وضو مصرف كرده بود. از طرفي هم آب به روستا نرسيده بود.

مونده بود آب توي كلمن كه گرم هم شده بود. سيد هم آب داخل كلمن رو ريخت توي پلاستيك انگور و بعد از شستن انگورها، با آبي كه به تن انگورها خورده بود وضويي جانانه ساخت. وضويي با طعم انگور. اين هم استفاده ي بهينه از آب. حالا حساب كنيد اگه توي شهر بوديم برا يه وضو گرفتن چقدر آب مصرف مي كرديم.

بعد از نهار قرار بر اين شد كه من و ياسر بريم رودبار و سيد هم بست هاي لوله ي چهار رو تهيه كنه. ادامه ي كار و تكميل كار با سيد بود.

براي رفتن به زهكلوت هم سيد، با سه تا از اهالي صحبت كرد و قرار شد ساعت دو با سه تا موتور ، عازم زهكلوت بشيم. با تاخير يك ساعته، ساعت سه حركت كرديم و ...

يك ساعت بعد هم رسيديم زهكلوت ...

تكميل كار هم توسط سيد انجام شد كه جا داره اينجا به نيابت از همه ي جهادگرا ، تشكر ويژه ازش داشته باشم.

علی رضا ایزدی

بهره آینده از امروزمان


دوستی پرسیده بود که بهره آینده از امروز چیست؟

می­توان این پرسش را به گونه روشن­تری مطرح کرد: چرا باید امروز کاری انجام دهیم تا در آینده بهره ببریم؟ چرا بهره کار امروز را امروز نمی­بریم؟ چرا بسیاری از امور، نسیه است و پاداش و نتیجه­اش بعدها ظاهر می­شود؟

ادامه نوشته

مسجد خانه خداست، آیا باید خانه خدا سرد و خاموش باشد؟!!!

همه جا مسجد هست و نماز جماعت و امام جماعت،اما اینجا مسجد هست و نماز فرادی وبدون امام جماعت .

ساختن مسجد برای چیست؟تصورم این است که مسجد پایگاه مقاومت­ها، تقویت اعتقادات، انتقال فرهنگ­های اسلامی،وحدت، وازهمه مهمتر تربیت بوده است.اینجا امیرآباد زهکلوت رودبارکرمان است.مسجدکوچکی ست که درحین داشتن کولرهای گازی گرمایی دارد که عرق از پیشانی ات سرازیر می شود که نمازخواندن درآن صفایی داردولی چه حیف که امام جماعتی نداردبرای رونق بخشیدن به این چهار دیواری  تاریکی که محل اتصال است و رشد.این روزها که مسجد موقتاً امام جماعت داشت می دیدم که بچه ها باچه شور و شوقی می آمدند وگاهی اینقدر درمورد چگونه نماز جماعت خواندن سوال می پرسیدند که احساس میکردی شاید تابه حال به کسی اقتدا نکرده اند.ویا شاید کسی به آنهانگفته است که وقتی نماز جماعت میخوانی نباید حمدوتوحید را بخوانی دیگر، بچه های شهر از مسجد گاهی فرار میکنند یا برای رفتن به آن غرمیزنندعلت رانمیدانم ولی بچه های اینجا نیاز دارند تا کسی مسجدشان را رونق بخشد وآنجا را پایگاهی کنند تا بیایند وبیاموزند واعتقاداتشان را تحکیم بخشند.نیاز دارند در پایگاهی که اسمش مسجد است رشد کنند ولی تعجبم این است که تشنه به آب هستند ولی آب نیست.برایم جای سوال دارد که چرا حسن آباد زهکلوت چهار مسجد دارد ولی امام جماعتی نداردوشاید فضای این مساجد گرم نیست یعنی مطمئنم که گرم نیست وهنوز تبدیل به پایگاهی نشده است که بچه ها دلشان به یک جایی که در آن رشد میکنند گرم باشد، برایم سوال است که چراتنها یک روحانی دراین منطقه هست؟ویا اینکه اصلاً چرا باوجود همین یک روحانی بازهم چراغ هرچهار مسجد کم نوراست؟ چرا مردم تشنه را اشباع نمیکند؟ آیا به این چهاردیواری که درون آن قسم خورده شده است نباید روزی پاسخگو باشند یا باشیم؟آیا نمیتوانستیم این مساجد را درمناطقی که مأمنی جز مسجد نیست محل انسان سازی قرار دهیم؟

نمیدانم دوست داشتم بگویم اگر کسی جایی مسئولیت دارد اگر درعین مسئولیت وجدان دارد واگر درعین وجدان داشتن دلسوز اسلام است فکری برای سرپاکردن این مساجدی که درمناطق محروم فرهنگی هستند بکند.

درد این است که دردمندی نیست تا این مساجد را رونق بخشد.

 

درد را باید کشید

به نام خدایی که درد را برای همه آفرید نه برای عده ای خاص....

اردوی جهادی یعنی جهاد در راه خدا، یعنی یک فرصتی که تو میتونی واقعاً نیت خودت رو محک بزنی، جهادی یعنی خودسازی، جهادی یعنی دردمند شدن.باید بری تا بفهمی باید از نزدیک حس کنی، از قدیم گفتن شنیدن کی بود مانند دیدن ،میری تجربه میکنی ومزه ی نمیدونم بگم تلخ درد را یا مزه ی شیرینی با بچه های صاف و صادق بودن را میچشی.می بینی تصورت قبل از سفر با بعد از رسیدنت به اونجا خیلی متفاوته.وقتی که داری میری خودت رو کلی اماده میکنی مردم رو در بدترین شرایط فقر وگرسنگی ببینی ولی وقتی میری با یک سنگ ریزه شیشه ی تصوراتت شکسته میشه ودلت پردرد میشه از اینکه ای کاش فقط فقر مالی بود البته که خدا روزی رسان است والحمدالله وضع امرار معاش مردم در حدی هست که بگذرانند البته بازهم نه همه ولی دلت از دیدن صحنه هایی که فریاد میزند از فقر فرهنگی می لرزه، گوشت از شنیدن حرف هایی که نشان از فقر فرهنگ است کر می شه.درد را باید کشید.......

بشتابید که اگر احساس بی دردی برشما غلبه کرد بدانید میتوانید جایی بروید که دردهایش را بردارید و دردمند شوید.بشتابید بی دردی یعنی نهایت ضرر....

 

هجرت از سنگینی ها...

بسم الله الرحمن الرحیم

لازمه قرارگیری انسان در صراط مستقیم و حرکت بدون انحراف و لغزش به سمت بی نهایت ورسیدن به حداکثر کارایی انسانیت،رجوع عمیق به برنامه ای است که خداوند تبارک و تعالی متناسب با ظرفیت ها و ظرافت های وجودی انسان برایش قرار داده است می باشد.

یکی از کلیدی ترین و با اهمیت ترین مباحث که لازمه حرکت و رشد انسان می باشدو در قالب مفاهیم بسیار والا و به تکثر در قرآن مطرح گردیده بحث جهاد و هجرت است.که در این نوشته سعی می شود با رجوع به شاخص(قرآن کریم) به گوشه ای از آثار و مراتب هجرت اشاره گردد.


ادامه نوشته

بروید سراغ کارهای نشدنی

امام خامنه ای (مد ظله العالی) :

بروید سراغ کارهای نشدنی، تا بشود.    

تصمیم بگیرید بر برداشتن کارهای سنگین،تا بردارید. و لا یخشون احدا الا الله.

در میزان الهی، رنج شما، محرومیت شما،حرصی که خوردی، زحمتی که کشیدی،

کاری که کردی، خون دلی که خوردی، دندانی که روی جگر گذاشتی

این ها هیچ وقت فراموش نمی شود

و کفی بالله حسیبا.

یک با یک برابر نیست ...

معلم پای تخته داد میزد

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان

ولی آخر کلاسی ها

لواشک بین خود تقسیم می کردند

و آن یکی در گوشه ای دیگر کتابش را ورق می زد

با خطی خوانا بر روی تخته ای کز ظلمتی تاریک غمگین بود

تساوی را چنین نوشت : یک با یک برابر است .

از میان جمع شاگردان یکی بر خاست

همیشه یک نفر باید بپا خیزد …

به آرامی سخن سر داد :

تساوی اشتباهی فاحش و محض است

نگاه بچه ها نا گه به یک سو خیره شد و معلم مات بر جا ماند

و او پرسید : اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آیا باز یک با یک برابر بود ؟

سکوت مدهوشی بود و سؤالی سخت

معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود

و او با پوزخندی گفت :

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه زر و زور به دامن داشت بالا بود

و آنکه قلبی پاک و دستی فاقد از زر داشت پایین بود

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه صورت نقره گون چون قرص مه می داشت بالا بود

وان سیه چهره که می نالید پایین بود

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

این تساوی زیر و رو میشد

حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود

نان و مال مفتخوران از کجا آماده می گردید ؟

یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟

یک اگر با یک برابربود

پس آن که پشتش زیر بار فقر خم می شد

یا که زیر ضربت شلاق له می شد

معلم ناله آسا گفت :

بچه ها در جزوه خویش بنویسید :

که یک با یک برابر نیست ...

شب های قدر...

 خیز،ای بنده محروم و گنهکار بیا

یک شب ای خفته غفلت زده بیداز بیا

بس شب و روز که در زیر لّحّد خواهی خفت

دّم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا

شب فیض است و در توبه و رحمت باز است

خیز، ای عبد پشیمان و خطاکار بیا

پرده شب که بود آیت ستاری من

دور از دیده مردم، به شب تار بیا

این تویی، بنده آلوده و شرمنده من

این منم، خالق بخشنده ستار بیا

مگشا دست نیازت به عطای دگران

دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا

فرصت از دست مده، می گذرد این لحظات

منشین غافل و بی حاصل و بیکار بیا

حبیب الله چایچیان

 

 

فزت و رب الکعبه

پیامبر اکرم(ص) به امیرالمومنین(ع) فرمود: « یا علی! ان روزی که به تو ضربتی می زنند واین ضربت، به شهادتت منتهی خواهد شد، صبر تو چگونه خواهد شد؟ » امیرالمومنین(ع) عرض کرد:« یا رسول الله! این موضعِ صبر نیست؛ این موضعِ شکر است.» کسی که در راه خدا به شهادت می رسد، بزرگترین شاکر خدا برای این حادثه، خود اوست؛ زیرا که چنین نعمت بزرگی را خداوند متعال به او داده است.

 

سبك زندگي جهادي

سبك زندگي جهادي ، يعني صبر و تلاش و ايمان تاريخ  :  1392/04/17
 
مصاحبه شونده : حجت الاسلام محسن غلامي، مسئول گروه جهادگران طلاب محمدرسول ا..(ص)
تهيه كننده مصاحبه : فاطمه رضاپور
  -----------------------------------------------------------------------------
 
امروز همه می دانند که جهاد چیست و حرکت های جهادی چه اهدافی را دنبال می کنند. مردم و مسئولان خوب می دانند که حرکت های جهادی برای سازندگی و آبادانی کشور و رفع غبار فقر و درماندگی از چهره جامعه با چه برنامه های جامع و مدونی پیش آمده اند. در ارزیابی ها و نظر سنجی هایی که در خصوص اثربخشی و نتیجه فعالیت های جهادگران در مناطق محروم استانها انجام شده، آمارها، رضایتمندی مردم و مسئولان را نشان می دهد. آنچه امروز حرکت های جهادی را خاص کرده، همان سبک زندگی و شیوه ای است که به ترویج آن پرداخته اند.
 
به همین بهانه به سراغ، حجت الاسلام محسن غلامی، مسئول گروه جهادگران طلاب محمدرسول ا..(ص) رفتیم تا در گفتگویی کوتاه به بررسی زوایای مختلف این حرکت ها و سبک زندگی ای که جهادگران برای خود برگزیده اند، بپردازیم:
 
ادامه نوشته

خداوند بی نهایت است...

خداوند بی نهایت است و لا زمان و لا مکان،

اما به قدر نیاز تو فرود می آید ، و به قدر آرزوی تو گسترده می شود، و به قدر ایمان تو کارگشا می گردد،

یتیمان را پدر می شود و مادر، ناامیدان را امید می شود، گمگشتگان را راه می شود، در تاریکی ماندگان را نور می شود، محتاجان به عشق را عشق می شود،

خداوند همه چیز می شود همه کس را، به شرط اعتقاد، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس، بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا، و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف، و زبانهایتان را از هر نوع آلودگی، و بپرهیزید از هر ناجوانمردی و ناراستی و نامردی،

چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه بر سر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند، در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند، ودر کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند.

قضاوت بیجا!!! (خاطره)

در مسجد باقر آباد(از روستاهای بخش زهکلوت) مشغول درس دادن بودم که دستان سیاه یکی از بچه ها توجه ام را جلب کرد با توجه به درس جلسه قبل که با عنوان پاکیزگی و سفارش زیاد آن در اسلام بود، انتظار دیدن چنین دستانی را نداشتم (بسیار ناراحت شدم که چرا حرف هایم هیچ تاثیری نداشته) سپس با حالتی اخم آلود و طلبکارانه ازش پرسیدم چرا دستاتو نشستی؟ در جواب گفت: شستم! و من پرسیدم اگه شستی پس چرا سیاهن؟ یهو تمام بچه های کلاس شروع کردن به خندیدن و گفتند: خاله این سیاهی مال پوست کردن گردوهست که روی پوست دست تا مدتی باقی میمونه، کلی خجالت زده شدم و عذرخواهی کردم و اون روز علاوه بر موضوع تعیین شده موضوع قضاوت بیجا رو هم گفتم.

فرهنگ اردوی جهادی، فرهنگی جبهه ای

تاثیر اردو باید بعد از اردو شروع بشه و این تنها بستگی به خودمون داره.

هدف از نوشتن این متن ابتدا بهانه ای بود تا یادی از اردو کرده باشم و  دیگر این که تذکری به خودم وسایر دوستان جهادگر که  اسیر روزمرگی نشیم و  فرهنگ جهادی رو بر زندگی مون حاکم کنیم و ازش لذت ببریم. ان شالله با نظرات دوستان بتونیم در مقابل این روز مرگی ها مقابله کنیم.

ادامه نوشته